قلعه حیوانات (جرج اورول)
یک گراز جایزه برده به نام میجر پیر، حیوانات مزرعه ی منور را برای یک گردهمایی در طویله ی بزرگ جمع می کند و خوابی را که دیده برای آنان تعریف می کند؛ او خواب دیده است که همه ی حیوانات بدون سلطه و تسلط و زورگویی انسان ها، به خوبی و خوشی در کنار همدیگر زندگی می کنند و به حیوانات می گوید که آنها باید برای رسیدن به چنین بهشتی کار کنند و زحمت بکشند و به آنان ترانه ای به اسم «جانوران انگلستان» را می آموزد که در آن، رویای او با شور و حرارت توصیف شده است. حیوانات با شور و شوق شدید از رویای میجر استقبال می کنند. میجر سه شب پس از این گردهمایی می میرد. در همین فاصله، سه خوک جوان به نام های اسنوبال، ناپلئون، و اسکویلر، اصول اساسی میجر را در قالب فلسفه ای به نام «حیوان دوستی» فرموله می کنند. بالاخره یک شب، دیروقت، حیوانات در نبردی موفق می شوند که صاحب مزرعه، آقای جونز را شکست داده و از مزرعه فراری دهند. آنها حالا آن جا را مزرعه ی حیوانات می نامند و خود را وقف به تحقق رساندن رویای میجر می کنند. اسب گاریچی یی به نام باکسر، با اشتیاقی عجیب، تمام وقت و انرژی خود را پای این آرمان می گذارد و از قدرت فراوان خود در جهت رفاه و پیشرفت مزرعه استفاده می کند و عقیده ی «بیشتر کار خواهم کرد» را شعار خود.