دختری با کت آبی

دختری با کُتِ آبی

نوشته‌ی مونیکا هِسی

ترجمه‎ی حمید هاشمی

انتشارات میلکان

 

داستانِ عشق، جنگ و امید.

برای طرفدارانِ «دختری که رهایش کردی»

برنده‎ی جایزه‎ی ادگار ۲۰۱۷

از بهترین رمان‎های سال به‎انتخاب تایم، واشنگتن پست و …

 

 از متن کتاب:

غم و غصه‌ی من این‌طوریه. مثل یه اتاق خیلی به‌هم‎ریخته که برقش رفته. تاریکی‌ش به‌خاطر ماتمیه که برای باس گرفتم. اولین چیز بدی که تو این خونه‌س همینه. به‌محض این‌که وارد خونه می‎شی، اولین چیزی‎که می‎بینی همینه که رو همه‌چی سایه می‎ندازه، ولی اگه بشه چراغو روشن کنی می‎بینی خیلی چیزها تو اتاق هست که درست نیست یا سرجاش نیست. ظرف‎ها کثیفه، روشویی پُرِ کپکه، فرش‎ها کجه.

فرش کج‎ام الزبته. اتاق به‌هم‎ریخته‌م الزبته. اگه این‌‌قدر احساساتم تو تاریکی نپیچیده بود، غصه‌ی الزبت رو هم حس می‎کردم. چون الزبت نمُرده، الزبت بیست دقیقه اون‌طرف‌تر با یه سرباز آلمانی زندگی می‎کنه. می‎گه دوسش داره، شاید هم واقعاً داره. یه بار دیدمش، اسمش رولفه. خوش‌تیپ و قدبلند بود و لبخند دوستانه‌ای داشت. حرف‌های درستی هم می‎زد و می‎گفت برای یکی از مقامات بالای اداره‌ی گشت کار می‎کنه و من اگه چیزی می‎خوام می‎تونم بهش بگم، چون دوستای الزبت دوستای اونم هستن. باهاش دست دادم و همون لحظه می‎خواستم بالا بیارم.